تک پارتی ریندو:]
گوشیمو برداشتم تا به ریندو زنگ بزنم بعد چندروز صحبت نکردن شاید بتونه این بارو جواب بده خیلی دلم برا صداش تنگ شده بود، عا داشت بوق میخورد که جواب داد
-هاییی ریننننن
ریندو :هاییی خوبی تو؟*باصدایگرفته
-من آره ولی تو حالت خوب نیس..
ریندو: نه من خوبمممم
-واقعا؟
ریندو:عوم واقعا
- رین کی میای ببینمتتت؟
ریندو:اوهه بیبی کوچولویه من دلش برام تنگ شده*باخنده
-عع یکم جدی باش دارم احساسی حرف میزنم مرتیکه ی برادر ران😑
ریندو :من جدیمم
-من واقعا دلم برات خیلیِ خیلی تنگ شده میفهمی؟ تنگگگگگگگگگش شدههههههههه
ریندو:قطعا من دلم بیشتر برات تنگ شده
-نخیر من بیشتررر تررر
ریندو :باشه باشه تو بیشتر😂
-زهره مار ..کی میایییی؟
ریندو: چندلحظه دیگه...
-چندلحظه دیگه؟ وتتت
ریندو :ارع پاشو بیا در باز کن خیلی خستم بیب
-هاننننننن؟
ریندو :بیا درو باز کن بچههههههه
سریع بدون مکث و با ذوق رفتم و در باز کردم اما با دیدن چهره ای که روبهروم بود لبخندم محو شد
-عااااا ریننننه دوروغ گویه پدر پیشی دیدی گفتم حالت خوب نیس...
اومد داخل و دروبست: خوبم بیب فقط ی سرما خوردگی کوچیکه یکم استراحت کنم درست میشه خب پس نگران نباش
- باوشه...
روی تخت دراز کشیده بود که سوپ آماده شد روی تخت بردی
-خب بیا بخور خوب شی
یهو کشیده شدی و توی بغل ریندو افتادی
ریندو:بنظرت من سوپ میخورم؟ اونم من؟
-باید بخوریییی
ریندو:ن بیب من نمیخورم چرا بخورم؟
_چرا؟ چون من میگممم بهتتتتتت
تا خواستی حرف بزنی بیشتر توی بغلش فشارت داد نزاشت چیزی بگی اما اجازه نمیداد که نفسش به سمت تو بیاد
-چرا صورتتو سمتم نمیاری؟
ریندو:چون ممکنه توعم سرما بخوری
-ولی من نمیخوام صورتتو ازم برگردونی
ریندو:به زودی خوب میشم
لبام نزدیک لباش بردم که شاید دووم نیاره
ریندو:کرم نریز بیب من نزدیکت نمیشم
لبمو آویزون کردم و با حالت قهر رومو برگردوندم و خواستم برم که کمرمو از پشت گرفت....
ریندو :گفتم بوست نمیکنم حق ندارییی بغلتو ازم بگیری حق ندارییییی!
گشنگ بود؟ کامنت کنید ..♡
-هاییی ریننننن
ریندو :هاییی خوبی تو؟*باصدایگرفته
-من آره ولی تو حالت خوب نیس..
ریندو: نه من خوبمممم
-واقعا؟
ریندو:عوم واقعا
- رین کی میای ببینمتتت؟
ریندو:اوهه بیبی کوچولویه من دلش برام تنگ شده*باخنده
-عع یکم جدی باش دارم احساسی حرف میزنم مرتیکه ی برادر ران😑
ریندو :من جدیمم
-من واقعا دلم برات خیلیِ خیلی تنگ شده میفهمی؟ تنگگگگگگگگگش شدههههههههه
ریندو:قطعا من دلم بیشتر برات تنگ شده
-نخیر من بیشتررر تررر
ریندو :باشه باشه تو بیشتر😂
-زهره مار ..کی میایییی؟
ریندو: چندلحظه دیگه...
-چندلحظه دیگه؟ وتتت
ریندو :ارع پاشو بیا در باز کن خیلی خستم بیب
-هاننننننن؟
ریندو :بیا درو باز کن بچههههههه
سریع بدون مکث و با ذوق رفتم و در باز کردم اما با دیدن چهره ای که روبهروم بود لبخندم محو شد
-عااااا ریننننه دوروغ گویه پدر پیشی دیدی گفتم حالت خوب نیس...
اومد داخل و دروبست: خوبم بیب فقط ی سرما خوردگی کوچیکه یکم استراحت کنم درست میشه خب پس نگران نباش
- باوشه...
روی تخت دراز کشیده بود که سوپ آماده شد روی تخت بردی
-خب بیا بخور خوب شی
یهو کشیده شدی و توی بغل ریندو افتادی
ریندو:بنظرت من سوپ میخورم؟ اونم من؟
-باید بخوریییی
ریندو:ن بیب من نمیخورم چرا بخورم؟
_چرا؟ چون من میگممم بهتتتتتت
تا خواستی حرف بزنی بیشتر توی بغلش فشارت داد نزاشت چیزی بگی اما اجازه نمیداد که نفسش به سمت تو بیاد
-چرا صورتتو سمتم نمیاری؟
ریندو:چون ممکنه توعم سرما بخوری
-ولی من نمیخوام صورتتو ازم برگردونی
ریندو:به زودی خوب میشم
لبام نزدیک لباش بردم که شاید دووم نیاره
ریندو:کرم نریز بیب من نزدیکت نمیشم
لبمو آویزون کردم و با حالت قهر رومو برگردوندم و خواستم برم که کمرمو از پشت گرفت....
ریندو :گفتم بوست نمیکنم حق ندارییی بغلتو ازم بگیری حق ندارییییی!
گشنگ بود؟ کامنت کنید ..♡
۱۲.۰k
۰۴ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.